نوشته‌های مردی که نقش بازی می‌کند

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۵۹ امشب
  • ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۵۲ حرص

من و "س"

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ب.ظ

خب. 

این من و گوشی و هدفون و این صفحه سفید و البته صدای بیس کار جدید پویا به نام "رابطه" ! 

اگر بخواهم  از آن رفیق قدیمیِ سابق و روند آشنا شدن و بعدش قطع ارتباطمان بگویم داستان مفصلی باید تعریف کنم که هم از حوصله خواندن خارج است و هم از حال نوشتن! 

پس جور دیگه ای عمل میکنیم و یکهو می پریم وسط ماجرا.اول هم از نصیحت شروع میشود. 

مخاطب این نصیحت من همه دختران جوانی است که یا در شرف ازدواج هستند یا به تازگی ازدواج کرده و با معضلی به نام دوستان همسر رو به رو هستند. 

و اما نصیحتم این است که به هیچ وجه تلاش نکنید رابطه همسرتان را با دوستانش قطع کنید.حتی اگر از دوست یا دوستانش خوشتان نمی آید باز هم این کار را نکنید،مگر اینکه آن دوستان از نوع ناباب و مورددار باشند که در این حالت هم باید همسر را به این نتیجه برسانید که صلاح زندگیش این است که به آن رابطه پایان دهد و سعی نکنید با زور قهر و گریه و تهدید کار خود را پیش ببرید. 

اما ماجرای من و آن رفیق صمیمی سابق چه بود: 

"س" صمیمی ترین دوست بنده بود.دوران سربازی آشنا شدیم و 7 سالی که رابطه ی دوستیمان برقرار بود صمیمی ترین دوستان هم بودیم و به معنای کامل کلمه با هم جور بودیم.بیشتر تعطیلات را با هم بودیم و از خصوصی ترین اتفاقات زندگی هم خبر نداشتیم.مثلا امکان نداشت "س" با دختری آشنا شود و به من نگوید یا سر قراری برود و من خبر نداشته باشم.در مورد این قرارها هم بسیار بسیاز خاطره داریم با هم که شاید بعدا چند موردش را گفتم. 

خلاصه این رابطه ی گرم و صمیمی و بی دوز و کلک ادامه داشت و پیش میرفت تا قضیه ازدواج من پیش آمد. 

من به شخصه اصلا فکر نمیکردم تلاطمات ازدواج در زندگی من آنقدر شدید باشد که رابطه ی  من و "س" این چنین تحت تاثیر قرار بگیرد.اما خب،توقعات بیجای "س" و فشارهای محسوس و نا محسوس همسر بنده باعث شد دوستی ما خیلی سریع کمرنگ و بعدش هم به کلی قطع شود. 

راستش،اوایل برایم مهم نبود که دیگر "س" نیست.یک جورایی خوشحال هم بودم که از سرم باز شد و وقت بیشتری را می توانم صرف زندگی و همسرم کنم،مخصوصا اینکه هم توقعات "س"این اواخر زیاد شده بود و هم حساسیت همسرم روی او روز به روز بیشتر میشد.اما کم کم و بعد از گذشت چند ماه جای خالی آن دوست صمیمی را احساس میکردم و حرفهایی که جز او به کس دیگه ای-حتی همسرم-نمیتوانستم بگویم روی هم تلنبار می شد و سنگینی شان را روی سینه ام احساس میکردم... 

به مرور خلایی در من به وجود آمد که هنوزم که  سالی از آن داستان گذشته، نشده که پرش کنم. 

این خلا و کاستی،باعث شد من به سمت و سویی کشیده شوم که اگر همسرم آن زمان حتی یک صدم درصد هم احتمالش را میداد که من این گونه شوم مطمئن هستم که تمام تلاش خود را به کار می بست تا رابطه ی من و "س" قطع نشود. 

به زودی می نویسم،از مسیری که رفتم و اشتباهاتی که مرتکب شدم برای پر کردن این خلا... 


۹۴/۰۵/۲۹
مردی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی